دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

دردونه ما دینا

زندگی

دخترم زندگی خوردن وخوابیدن نیست انتظار وهوس و دیدن ونا دیدن نیست. زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ عطر لطیف. یادمان باشد اگر گل چیدیم . . . عطر و برگ و گل خار همه همسایه دیوار به دیوار همند
7 آبان 1391

پدر

پدر یعنی:اون کسی که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد دستش در حالیکه چشمانش پراز گریه بود گفت:حالا تو موهای منو بتراش پدر یعنی:کسی که "نمیتوانم"را زیاد در چمانش دیدیم ولی هرگز از زبانش نشنیدیم پدر یعنی:اونی که کف تموم شهر رو جارو میزنه که زن و بچه اش کف خونه کسی رو جارو نزنه پدر یعنی:اونی که هروقت می گفت( درست میشه) تمام نگرانی هایمان به یکباره رنگ میباخت پدر یعنی:اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده! وقتی داره صورتش و اصلاح میکنه و دستش میلرزه میفهمیپیرشده! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه...!و وقتی میفهمی نصف موهای...
7 آبان 1391

مادر

فارغ از هرچه حرف و حدیث شیره ی جانم را به تو میبخشم باشد که بدانی حرمت مادر را پاره ی تنم. . .
6 آبان 1391

بدون عنوان

سلام دردونه مامان اومدم بگم خیلی دوست دارم عشقم.وای که چقدر اذیت میکنی.کاش میتونستی کامل حرف بزنی بدونم چی میخوای ...
25 مهر 1391