دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

دردونه ما دینا

تولد دینا

دوباره یه جشن کوچولو برای خوانواده بابا.رفتیم برات کیک بخریم گفتی مامان کیک پسرا رو میخوام هر کاری کردم راضی نشدی که یه کیک خوشگل دخترونه بخرم گریه میکردی من این کیک رو میخوام.از دست تو دختر.     کادوی مامان جون که یک سارافون ویک کلاه ویک پاپوش خوشگل خودش بافته و یک بلوز و شلوار      عمه هم یک شلوار خوشگل بهت کادو داد   مامان جون و خاله ها و دایی ها بهت پول کادو دادن. از همگی ممنونم.انشاالله جبران کنیم.         ...
19 دی 1392

برف بازی وتولد دینا

سلام دینا جان روز تولدت امسال روز آخر ماه صفر وروز شهادت امام رضا (ع) بود.ما هم اون روز کیکی نگرفتیم.فردای روز تولدت با مامان جون و خاله ها رفتیم برف بازی و ما هم برای تو کیک گرفتیم و توی برفها برات تولد گرفتیم.ولی خیلی سرد بود همه میلرزیدیم.   چون خیلی سرد بود شما بچه ها یه کم بازی کردین بعد رفتین تو ماشین دیگه از ماشین بیرون نیومدین     آرمیتا و شایلین که همش توی برفها خوابیده بودن   ...
19 دی 1392

محرم 92

دینا و بابا روز عاشورا.     دوستای عزیزم عزاداریهاتون قبول التماس دعا دارم زیاد. ...
26 آبان 1392

ملایر

اینم چند تا عکس از ملایر اونجا بیشتر از تو و شاینا فیلم گرفتم چون کاراتون خیلی بامزه بود.     وای که چقدر سر این عینک شایلین رو اذیت کردی آخه عینک برای شایلین بود تو میگفتی مال منه مثل همیشه زور میگفتی   شایلین عزیزم که دینا خیلی اذیتش میکنه فدات بشم خاله جون     شیطونی از چشمات میباره عزیزم.مثل پسرا شدی.     خیلی خوش گذشت هوا عالی بود فقط شبا خیلی سرد بود.خیلی جای با صفاییه.فقط جای   بابا خیلی خالی بود. ...
13 آبان 1392

دینا اذیت میکنه

سلام دختر قشنگم.دینا جان دوباره اذیتهات شروع شده.یه مدت یه کم بهتر شده بودی ولی   نمیدونم چرا دوباره داری اذیت میکنی.دیگه اصلا نمیذاری بشینم پشت کامپیوتر تا میرم   طرف کامپیوتر گریه میکنی.دیگه کلافه شدم.همش بهونه میگیری. ولی همین که میبینم تنت سالم خدا رو هزار بار شکر میکنم.از وقتی که بدنیا اومدی لجوجی کردی تا الان نمیدونم تا کی ادامه     داره خدا کنه زودتر آروم بشی.   دوست دارم عالمه (به قول خودت) ...
13 آبان 1392