بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
وای دینا دوباره داری دندون در میاری چقدر اذیت میکنی مامان جانم. ...
نویسنده :
محیا
1:15
بدون عنوان
سلام دردونه مامان اومدم بگم خیلی دوست دارم عشقم.وای که چقدر اذیت میکنی.کاش میتونستی کامل حرف بزنی بدونم چی میخوای ...
نویسنده :
محیا
0:07
بدون عنوان
دخترم گاهی اوقات ارزو میکنیم ای کاش فرصت دیگری داشتیم تا دوباره از نو اغاز کنیم. فرصتی دیگرتا اشتباهاتمان را جبران کنیم و شکستهایمان را به پیروزی تبدیل کنیم. برای یک شروع دیگر به زمان خاصی نیاز نیست.تنها کافیست که به درستی بخواهیوازصمیم قلبتلاش کنی. برای کمی بهتر زندگی کردن. برای همیشه بخشنده بودن. برای افزودن کمی نور افتاب به دنیایی کهدر ان زندگی میکنیم. هرگزدست از امید برندار! فکر نکن که رشته کارها دست تو نیست. همیشه فردایی هست و بطور حتم فرصتی دیگر. برای شروعی دیگر.
نویسنده :
محیا
15:12
بدون عنوان
دخترم 29 اردیبهشت 91 با چای روی شکمت سوخت.چه شب بدی بود به خاطر یک لحظه غفلت دخترم چقدر عذاب کشیدی.امیدوار مارو ببخشی.خدارو شکر جای سوختی نموند.ولی تو خیلی اذیت کردی.شب اول تا صبح بالای سرت بیدار بودم.روز بعدش همش نق میزدی و گریه میکردی.دعا میکنم خدا همه ی بچه ها رو سالم نگه داره ...
نویسنده :
محیا
14:55
بدون عنوان
من عاشق این عکسم ببین چه قشنگه قربونت با اون خنده هات ...
نویسنده :
محیا
21:22
بدون عنوان
دختر گلم 24 ابان90 با تکیه به جایی ایستاد.2اذر ماه 90 دو قدم برداشت.24 اذر 90 راه افتاد خیلی قشنگ راه میرتی مثل پنگوین ...
نویسنده :
محیا
20:59
بدون عنوان
دینا جان ٢٤مرداد ٩١چهار دست وپا رفتی.دیگه همه چیز و میریختی بهم. ...
نویسنده :
محیا
20:48