دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

دردونه ما دینا

کباب

دینا عاشق کبابی .میری سیخ میاری میگی مامان "اینا خوام"همش در حال گوشت و جیگر کباب کردن برای توام.چند روز اینطوری شدی.قربونت برم.                           ...
28 آبان 1391

مسافرت

دخترم چند روز رفتیم ساوه.خیلی دختر خانمی بودی دیگه مثل قبل مامان و اذیت نکردی.ولی از اونجا که اومدیم مریض شدی عزیزدلم سرماخوردی.چندتا از عکسای ساوه رو برات میذارم قربونت برم دینا در حال انار خوردن در باغ   ...
17 آبان 1391

زندگی

دخترم زندگی خوردن وخوابیدن نیست انتظار وهوس و دیدن ونا دیدن نیست. زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ عطر لطیف. یادمان باشد اگر گل چیدیم . . . عطر و برگ و گل خار همه همسایه دیوار به دیوار همند
7 آبان 1391

پدر

پدر یعنی:اون کسی که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد دستش در حالیکه چشمانش پراز گریه بود گفت:حالا تو موهای منو بتراش پدر یعنی:کسی که "نمیتوانم"را زیاد در چمانش دیدیم ولی هرگز از زبانش نشنیدیم پدر یعنی:اونی که کف تموم شهر رو جارو میزنه که زن و بچه اش کف خونه کسی رو جارو نزنه پدر یعنی:اونی که هروقت می گفت( درست میشه) تمام نگرانی هایمان به یکباره رنگ میباخت پدر یعنی:اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده! وقتی داره صورتش و اصلاح میکنه و دستش میلرزه میفهمیپیرشده! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه...!و وقتی میفهمی نصف موهای...
7 آبان 1391

مادر

فارغ از هرچه حرف و حدیث شیره ی جانم را به تو میبخشم باشد که بدانی حرمت مادر را پاره ی تنم. . .
6 آبان 1391