از شیر گرفتن دینا
از 21 آذر 91 دیگه به دینا شیر ندادم.چقدر من استرس داشتم برای از شیر گرفتن دینا.
صبح رفتیم خونه بابا جون(بابای مامان)اونجا چسب برق زدم روی سینه هام تا ظهر طرفش نیومدی سرگرم بازی بودی موقع خواب اومدی دیدی اوف شده یه کم ترسیدی بعد زدی زیر گریه یه کم گریه کردی که پیمان بردت توی کوچه بغلت کرد خوابیدی اومد خونه .وقتی بیدار شدی یه کم نق زدی ولی زود یادت رفت مشغول بازی شدی.آخر شب که اومدیم خونه موقع خواب دوباره اومدی سراغش که دیدی هنوز اوف بازم یه کم نق نق کردی بغلت کردم راهت بردم.آروم شدی و خوابیدی.شب هم 2 یا 3 بار بیدار شدی نق نق کردی اصلا گریه نکردی آب بهت دادم خوردی خوابیدی.فردا صبح هم یکی دو بار اومدی سراغش ولی گریه نکردی.الهی مامان فدات بشم که منو اذیت نکردی.هم از پوشک گرفتن و هم از شیر گرفتن خانم بودی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی