دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

دردونه ما دینا

برف بازی

سلام عزیزم.وای نمیدونی چقدر هوا سرد شده کلی برف اومد.ما هم رفتیم پشت بام خونه کلی بازی کردیم.   بابا بهت یک گوله برف زد خورد به صورتت کلی گریه کردی بعد گفتی بابا پشتم میکنم بزن پشتم اینجا پشتت و کردی بابا بهت برف بزنه.   جای دست مامان و دینا فدای اون دستای کوچولوت     ...
17 بهمن 1392

عکسای آتلیه

سلام گل مامان بالاخره عکساتو گرفتیم خیلی خوشگل شدن من که راضیم.       چند تا دیگه مونده بعدا میزارم. ...
16 بهمن 1392

تولد دینا

دوباره یه جشن کوچولو برای خوانواده بابا.رفتیم برات کیک بخریم گفتی مامان کیک پسرا رو میخوام هر کاری کردم راضی نشدی که یه کیک خوشگل دخترونه بخرم گریه میکردی من این کیک رو میخوام.از دست تو دختر.     کادوی مامان جون که یک سارافون ویک کلاه ویک پاپوش خوشگل خودش بافته و یک بلوز و شلوار      عمه هم یک شلوار خوشگل بهت کادو داد   مامان جون و خاله ها و دایی ها بهت پول کادو دادن. از همگی ممنونم.انشاالله جبران کنیم.         ...
19 دی 1392

برف بازی وتولد دینا

سلام دینا جان روز تولدت امسال روز آخر ماه صفر وروز شهادت امام رضا (ع) بود.ما هم اون روز کیکی نگرفتیم.فردای روز تولدت با مامان جون و خاله ها رفتیم برف بازی و ما هم برای تو کیک گرفتیم و توی برفها برات تولد گرفتیم.ولی خیلی سرد بود همه میلرزیدیم.   چون خیلی سرد بود شما بچه ها یه کم بازی کردین بعد رفتین تو ماشین دیگه از ماشین بیرون نیومدین     آرمیتا و شایلین که همش توی برفها خوابیده بودن   ...
19 دی 1392

محرم 92

دینا و بابا روز عاشورا.     دوستای عزیزم عزاداریهاتون قبول التماس دعا دارم زیاد. ...
26 آبان 1392

ملایر

اینم چند تا عکس از ملایر اونجا بیشتر از تو و شاینا فیلم گرفتم چون کاراتون خیلی بامزه بود.     وای که چقدر سر این عینک شایلین رو اذیت کردی آخه عینک برای شایلین بود تو میگفتی مال منه مثل همیشه زور میگفتی   شایلین عزیزم که دینا خیلی اذیتش میکنه فدات بشم خاله جون     شیطونی از چشمات میباره عزیزم.مثل پسرا شدی.     خیلی خوش گذشت هوا عالی بود فقط شبا خیلی سرد بود.خیلی جای با صفاییه.فقط جای   بابا خیلی خالی بود. ...
13 آبان 1392