دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

دردونه ما دینا

دینا و مامانی

سلام گل قشنگم.دینا جونم چند پیش برای اولین بار پیش من نخوابیدی .رفتی خونه مامانی و اونجا موندی به من گفتی مامان برو من میخوام بخوابم پیش مامانی. من رفتم خونه تو شب اونجا خوابیدی.مامانی میگفت اصلا اذیت نکردی و خوابیدی.شاید چون خونشون طبقه پایین ماست گریه نکردی. ...
2 مرداد 1392

با امیر سام

سلام گل قشنگم.قربونت برم مامانی.دیروز رفتیم خونه دوستم مریم.یک پسر ناز به اسم امیر سام داره کلی با هم بازی کردین خیلی شیطونی کردین. عکساتون رو میذارم     ببین چه نازی کردی برای امیر سام     ...
24 خرداد 1392

عکسای سال اول زندگی

سلام دخترم.بعد از چند وقت تازه موفق شدم بعضی از عکسای یکسالگیت رو حجمشو کم کنم و توی وبلاگت بذارم.   یکماهگی. دو ماهگی   سه ماهگی     اینجا اولین سیزده بدره که رفتی گلم.     چهار ماهگی عاشق این عکساتم     بابا این عکستو خیلی دوست داره   پنج ماهگی     اینجا اولین باره که نشستی       شش ماهگی   هفت ماهگی   هشت ماهگی                 ...
23 خرداد 1392

مهمان های کوچولو

دختر گلم اون هفته شایلین و شاینا وآرمیتا اومدن خونمون.کلی بازی کردین.وقتی رفتن تو خونه انگار بمب ترکیده همه جا بهم ریخته بود.نمیذاشتین ازتون عکس بگیرم همش در حال بازی بودین.همین چند تا عکس رو موفق شدم ازتون بندازم.     الهی خاله فدات بشه که انقدر نمکی هستی     ...
18 خرداد 1392

خرید

عزیز مامان پنج شنبه رفتیم برات کفش خریدیم.بعد رفتیم شام خوردیم نمیدونی چکار میکردی انگار تا حالا پیتزا ندیدی و نخوردی از بس که ذوق میکردی.همش میگفتی مامان حاضر نشد آخه یه کم دیر آماده شد.بعد از شام رفتیم پارک. دینا خانم و بابا منتظرپیتزا هر دو خیلی هم گرسنه. ...
18 خرداد 1392

دوچرخه سواری

عزیز دل مامان سلام.بالاخره دوچرخه ات رو بردیم پارک کلی ذوق کردی.الهی من فدت بشم انقدر بازی کردی که دیگه خسته شدی و خودت گفتی بابا بریم.   ...
18 خرداد 1392