دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

دردونه ما دینا

خونه خاله فریبا

رفتیم خونه خاله فریبا.این آقا عرفان هست که تیز هوشه و مدرسه تیز هوشان میره.     اینجا هم پارک روبرو خونه خاله هست.تو پارک هیچ بچه ای نبود خودت تنها بودی کلی بازی کردی.   ...
7 شهريور 1392

خونه عمه

سلام عزیز مامان.خوبی؟ رفتیم خونه عمه توام که عاشق عمه هستی ولی پرنیا رو خیلی اذیت میکنی .   پرنیا کوچولو که اینجا یکسال و هشت ماهشه     هرچی به پرنیا میگفتم بشین عکس بندازم گوش نمیکرد آخر تو به زور نگه داشتیش داشتی بچه رو خفه میکردی که نجاتش دادم     بعد از ظهر هم رفتیم پارک   ...
7 شهريور 1392

دو باره رفتیم شمال

سلام عشق مامان.ببخشید این چند وقت اصلا نتونستم برات مطلب بنویسم.دو باره با عمو حبیب اینا     رفتیم شمال خیلی خوش گذشت. بعضی عکسارو برات میذارم گل خوشگلم.دوست دارم عشقم   برید ادامه       دخترم بزرگ شدی بازم میگی مامان بغل.(کمرم خم شده دیگه)     اینم یک عکس دسته جمعی   ...
7 شهريور 1392

دمپایی

سلام دختر گلم.دینا جون برات یه دمپایی خریدم برای تو حمام ولی تنها جایی که نپوشیدی  حمام بود     .هرجا میخوایم بریم این دمپایی رو پات میکنی.تو عکسات دقت کن همه جا این دمپایی پاته حتی مهمونی   میخوایم بریم.آبروی من و بردی اصلا به حرف من گوش نمیدی. لباس پوشیدنت هم داستان شده لباسی که تنگ باشه یا وقتی می پوشی  یه ذره احساس ناراحتی بکنی دیگه اون لباس رو نمی پوشی آخه من    چیکار   کنم. فقط لباسهایی که خودت دوست داری و میپوشی.   ...
4 شهريور 1392

ساوه

دخترم سلام.این چند روز رفتیم ساوه.موقع رفتن هرچی دنبال دوربین گشتم پیدا نکردم .می دونستم تو خونه هست ولی هرجا رو گشتم پیدا نکردم دیگه نا امید شدم  خیلی ناراحت شدم بدون دوربین     رفتیم.گوشی من دکمه دوربینش خراب شده نمیشد عکس انداخت گوشی بابا هم حافظه اش پر شده       بود     نمیذاشت عکساشو پاک کنم آخه کپی نکرده بود.خلاصه بدون عکس برگشتیم.وقتی اومدو خونه دیدم     دوربین تو صندوق دوچرخه تو هست میگم دینا چرا این و گذاشتی اینجا؟ میگی گذاشتم گم نشه.آخه   من     چی بگم؟ ...
2 شهريور 1392

دوباره مهمونهای کوچولو

سلام عشق مامان.دوباره مهمون داشتی.سه تا مهمون کوچولو.شایلین.آرمیتا.شاینا.شب خونه ما خوابیدن البته شاینا آخر شب مامانش اومد بردش چون کوچولو هست و نمیمونه.یک دونه  از عکسا خوب شد که برات میذارم.آخه نمیموندین ازتون عکس بندازم همش در حال بازی بودین. عاشق همتون هستم.       ببین قیافه شاینا رو دوست دارم یه گاز بگیرمش.فدای اون چشمات بشم عزیز خاله دوست دارم     فدات بشم با اون ژست گرفتنت.اینجا خونه مامان جون رفتیم   ...
28 مرداد 1392

خونه خاله پروین

یک سری عکسا رو وقت نکردم بذارم الان برات میذارم عزیز دلم.   این عکسارو خونه خاله پروین که رفته بودیم انداختم تقریبا اوایل تابستون بود.با شاینا.     امان از دست تو و شاینا وقتی با هم هستید زلزله میشه.ببین شاینا بین زمین و آسمون گیر کرده.میخواد     از تخت نازنین  و  مهلا بره بالا.     حالا نوبت دیناست ولی دختر من برزگ شده گیر نمیکنه       الهی دورت بگردم نکمی من     ...
26 مرداد 1392

وسایلی بابا خریده

سلام دختر خوشگلم.بهت قول داده بودم عکس وسایلی که بابا توی این یکماهه برات خریده رو بذارم تا بفهمی چه بابای مهربونی داری و چقدر دوست داره.     وای دینا همش میگی برم مدرسه خیلی دوست داری بری مدرسه بابا هم برات کیف خریده.خدا وقتی خواستی بری مدرسه هم انقدر ذوق داشته باشی     نمیدونی چقدر برای این دو تا کیف چقدر ذوق کردی فدات بشم.فکر میکردی میخوای بری مدرسه.تا چندر روز صبح ها که از خواب بیدار میشدی میگفتی: وای مامان مسسه نلفتم(وای مامان مدرسه نرفتم)البته میزدی به صورتت و میگفتی.   ...
13 مرداد 1392

خمیر بازی

دینا جان بابا برات خمیر بازی خریده.البته بابا تو این چند وقته کلی برات خرید کرده که بعدا عکسشو میذارم.مامانی با خمیر بازی تورو شکل دلقک کرده.البته زود برداشتیم وصورتتو شستم.     ...
3 مرداد 1392

عمو پورنگ

سلام دردونه مامان فدات بشم الهی.دیشب با مان جون و خاله پروین اینا وخاله شهلا اینا و دایی علی اینا و... همگی با هم  رفتیم پارک خیلی خوش گذشت پیتزا خریدیم بردیم اونجا خوردیم توام که عاشق فست فود کلی خوشحال بودی.وقتی اونجا نشستیم فهمیدیم عمو پورنگ و امیر محمد اونجا برنامه دارن تو و شاینا هم که عاشق برنامه عمو پورنگ خیلی ذوق کردین رفتیم و برنامه شون و دیدیم.خیلی قشنگ بود .عکس هم انداختم ولی اصلا کیفیت نداره هم خیلی شلوغ بود هم فاصله زیاد بود.ولی بازم برای یادگاری خوبه.     دینا رو دوش دایی علی     دینا مهلا(دختر خاله اش)       دینا و نازنین...
3 مرداد 1392