دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دردونه ما دینا

دینا و پرنیا

  دیشب با عمه زهره اینا رفتیم پارک.کلی ذوق کردی آخه عمه و پرنیا رو خیلی دوست داری.   دینا و پرنیا.دینا دو سال وسه ماهه.پرنیا یکسال و چهار ماهه     قربون دخترم دست پرنیا رو گرفتی تاتی کنه.آخه پرنیا کوچولو هنوز راه نمیره حرف هم نمیزنه.تو خیلی دوست داری زودتر راه بیفته با هم بازی کنید.     فدات بشم صخره نورد کوچولوی خودم     اینجا هردو تاتون خسته شدین خوابیدین.فدای دو تاتون.   اینجا توام ژست مجسمه ها رو میگرفتی   این عکست رو خیلی دوست دارم   ...
2 ارديبهشت 1392

خونه مامان جون

چند روز پیش رفتیم خونه باباجون(بابای خودم)آرمیتا و شایلین وشاینا هم اونجا بودن.وایییییییییی که شما وقتی بهم می افتید آتیش میسوزونید.مامان جون و بابا جون هم هیچی به شما نمیگن خیلی شما رو دوست دارن. اینجا رفتین روی کابینت با آرمیتا.(دختر دایی)آرمیتا کلاس دوم هست   دینا و شاینا که الهی من فداتون بشم.شاینا یکسال و شش ماهشه.دینا دو سال وسه ماهه       ...
2 ارديبهشت 1392

حرف زدن دینا

سلام عشق مامان.نمیدونی چقدر این روزا خوردنی شدی.از بعد از دو سالگیت دیگه همه حرفی میزنی.خیلی بامزه حرف میزنی دوست دارم همه رو برات بنویسم ولی نمیشه همش دارم ازت فیلم میگیرم تا بزرگ شدی ببینی چقدر قشنگ حرف میزدی.وقتی میخوای یه چیزی تعریف کنی خیلی بامزه تعریف میکنی.الهی من فدات بشم.هر موقع از دستت ناراحت میشم میای بغلم میکنی میگی: مامان دوست دا رم i love you منم بغلت میکنم و یه بوس محکم ازت میکنم.به زبون خودت اینطوری میگی مامان دوش دالم آی لاو وو. خدایا شکرت ممنونم ازت که بزرگ ترین نعمتت رو به من دادی شکرت من رو لایق مادر شدن دونستی.شکر شکر. ...
2 ارديبهشت 1392

باغ وحش

سلام مامانی رفتیم باغ وحش با عرفان وپارسا.خیلی خوش گذشت.از میمونها خیلی خوشت اومده بود.آقا عرفان گل که واقعا آقاست تو خیلی دوستش داری. این بز که اصلا ازش نترسیدی و بهش دست میزدی خرگوش کوچولوی ناز ازشیر هم خیلی دات کردم ازت عکس بندازم چشم از شیر برنداشتی الان از خواب بیدار شدی داری نق میزنی بقیش باشه برای بعد.حالا بقیه عکسها   ...
28 فروردين 1392

بازی وبلاگی

سلام دینا عزیزم.یکی از بهترین دوستای وبلاگیمون ما رو به یک بازی دعوت کرده.باید آرزو هام بنویسم. من سلامتی همه بچه ها زیر سایه پدر و مادرشون رو آرزو دارم.آرزو دارم تو هم همیشه سالم باشی دختر قشنگم.آرزو دارم همه به آرزوهای قشنگشون برسن.آرزو دارم همه مریضها خوب بشن. حالا ما باید سه تا از دوستامون رو به این بازی دعوت کنیم آنی جون مامان ویانا عزیز لیلا جون مامان کوروش عزیز سمیه جون مامان سانلی عزیز منم سه تا از دوستامون رو به بازیدعوت میکنم امیدوار این بازی رو ادامه بدن. ...
28 فروردين 1392

بدون عنوان

سال 91 برای ما سال خوبی نبود.نمیخوام دیگه بهش فکر کنم.میدونم عزیز مامان تو هم خیلی اذیت شدی.دعا کن سال جدید برای همه خوب باشه برای ما هم خوب باشه.سالی که گذشت دیگه به هر سختی که بود خدا رو شکر تموم شد. ...
26 اسفند 1391

رفتیم ملایر

سلام مامانی.چهارشنبه رفتیم ملایر.بابا نیومد.من و تو با دایی محمد و بابا جون رفتیم .اولین سالگرد مادر بزرگ من بو خدا رحمتش کنه.خیلی اذیت کردی.من تازه بعد چند وقت فامیلهارو دیده بودم ولی تو انقدر اذیت کردی که دیگه هیچی نفهمیدم.جمعه مراسم سالگرد بود.شب ساعت 9 حرکت کردیم سمت تهران.بعدا عکس مامانبزرگ مهربونم رو میذارم.خیلی مهربون بود.واقعا پیرزن دوست داشتنی بود.
15 اسفند 1391

دینا در 4 ماهگی

مامانی ببین چقدر خوشگله این عکست.این عکس رو مهلا ازت گرفته.از عروسک هم خوشگل تری.بووووووووووووووووس ...
5 اسفند 1391